سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://atccee.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

بشنو وباور مکن  

گویند شخصی از شخصی خواهش کرد ,این صندوق پر از شیشه ای

را بر دوش بگذار به بالا خانه ببر آن شخص گفت : برای من چه فایده دارد

وبه من چه اجرتی می دهی ؟

صاحب صندوق گفت علاوه برمُزد ,سه نصیحت به تو خواهم کرد که سرمایه ی

خیر دنیا وآخرتت باشد .شخص قبول کرد وصندوق را به دوش کشید وازپله بالا رفت

ایستاد وگفت نصیحت اول را بگو

صاحب صندوق گفت : (اگر کسی گفت نسیه بهتر از نقد است (بشنو باورمکن)

حامل صندوق چند پله دیگر بالارفت ایستاد .گفت نصیحت دوم را بگو .

گفت (اگر کسی گفت :پول سیاه بهتر از پول سفید است ) بشنو باور مکن )

مجددا"آن شخص از پله هاکه بالا رفت ایستادگفت نصیحت سوم را بگو.

گفت : (اگر کسی گفت : نخودآب بهتر از چلو کباب است بشنو باور مکن )

حامل صندوق وقتی به پله آخر رسید .ایستاد وبه صاحب صندوق گفت :

من به تو نصیحت دارم .

شانه را از زیرصندوق تهی کرد وصندوق به زمین افتاد وگفت :

( اگر کسی گفت : در این صندوق یک شیشه سالم باقی مانده است

 

خیلی خنده‌دار


[ چهارشنبه 93/11/22 ] [ 9:16 عصر ] [ wahadmeskini ] [ نظرات () ]

اخلاق رئیسان عالم

عارفی گفت :

رفتم گرمابه عمومی تا دلم بگشاید ,که گریزگاه ِبزرگان بوده است .

دیدم رئیس حمام شاگردی داشت ,کمر بسته بود وکار میکرد و اوش می گفت

این بکن اون بکن ,وخیلی سریع کار میکرد .(گلخن تاب )ازچابکی وفرمان برداری او

خوشش  آمد ,گفت اگر به همین صورت کارت ادامه دهی ,وادب نگاه داری

مقام خودم را به تو دهم وتورا بجای خود بنشانم !

مرا خنده گرفت وعقده من بگشاد ,دیدم رئیسان این عالم همه بدین

صفت اند با چاکران خود !!!!


[ سه شنبه 93/11/7 ] [ 9:0 عصر ] [ wahadmeskini ] [ نظرات () ]

 

«تب کرد و مُرد»

پسری پدرش مُرد.پسر در مرگ پدر درسوگ نشست .

روزهای اول هرکس می رسید از پسر سبب مرگ پدر می پرسیدند

پسر از ابتدای بیماری پدر تا آخر با آب و تاب تعریف میکرد .

که صحبت ایشان از صبح تا ظهر ادامه داشت و ناچار میشد ؛

مردم را ناهار بدهد . تا اینکه رندان از این ماجرا با خبر شدن

یک گروه صبح می آمدن وپسر علت مرگ پدر  را برایشان تعریف می کرد ؛

وناهار میخوردند ؛ میرفتند .

پسر متوجه کار شد < طول وتفصیل دادن  مرگ پدر بیهوده است ؛ خرج برمی دارد .

از آن به بعد هر کس می آمد واز مرگ پد رمی پرسید ؛ میگفت :  «خدا بیامرز تب کردو مُرد »

 


[ جمعه 93/11/3 ] [ 10:11 عصر ] [ wahadmeskini ] [ نظرات () ]

 

این شتر را در خانه ی دیگری بخوابان

شتری از شترهای سلطنطی با بارش گم شد

رندی آنرا پیدا کرد به خانه ی خود برد وبارش

را فرود آورد در جای امنی پنهان کرد .

برای اینکه < پی را به گربه گم کند > شتررا شبانه

از خانه خارج کرد . به یکی از محله های دور دست برد

خواست شتر را در خانه ی بیچاره ای بخواباند

ناگاه صاحب خانه در رسید . به چگونگی کار پی برد

گفت " آقا ببخشید این شتر را در خانه ی دیگر بخوابان

 


[ جمعه 93/11/3 ] [ 10:0 عصر ] [ wahadmeskini ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 95603