سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://atccee.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

گل وشیرینی           

معلمی به مد رسه تلفن کرد وبا آه وناله گفت : آقای مدیر مریض هستم نمی توانم به مدرسه بیام . خوبی وبدی از من دیده ایدحلالم کنید . معلم سینه اش را صاف کرد گفت : انگاری ذات الریه گرفته ام !

 مدیر با غصه ونگرانی گفت شما که دیروز حالتان خوب بود . انشالله بلا دور است بروید دکتر کمی استراحت کنید . خوب             می شوید .

معلم عطسه ای کرد وگفت کلاسم چی ؟ بچه های مردم !

مدیر با خیال راحت گفت : بابت کلاس خیالت راحت باشد ،من پوشش می دهم اگر کاری داشتی مرا در جریان بگذار .........

زنگ تفریح احوال آقای ... گرفتند . مدیر گفتند مریض است هرکس مایل است به عیادت ایشان می رویم.

مدیر آدرس را از پرونده بیرون کشید . بایک جعبه شیرینی وگل برای عیادت رفتند سرکوچه مدیر به یک ساختمان نوسازی بود نگاه کرد دید یک کارگر مشغول سرند کردن خاک بود . به همکاران گفت شما همین جا بایستید تا پلاک منزل را بپرسم .

 تند به سوی کارگر رفت، که گرم کار بود، به اطراف توجه نداشت ، سلام آقا خسته نباشی شما می دانی خانه آقای .... کجاست !

کارگر دست از کار کشید بی خیال به بیل توی دستش تکیه داد ورو کرد به مدیر ، به او خیره شد ودستپاچگی به پشت دیوار رفت .

 مدیر صورت خاک آلود وآشنای معلم را دید قلبش شروع کرد به زدن، به همکارن گفت من را ببخشید

هول بودم آدرس اشتباه آمدیم ........

 

 


[ دوشنبه 91/2/4 ] [ 6:48 عصر ] [ wahadmeskini ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 95796