http://atccee.ParsiBlog.com | ||
گرگ ، مادر وکودک گرگی برای پیدا کردن خورد وخوراک همه جا زیر پا گذاشت . هر چه این طرف آن طرف رفت ، چیزی پیدا نکرد آخر سر ، از ناچاری روی دیوار کوتاهی درون حیاط یک روستایی پرید مقابل در ورودی خانه یک کپّه گوسفند دید که دورهم جمع شده اند . با وجود ترس قدری به خود جرئت داد که نزدیک برود . ناگهان صدای مادر خانه را شنید ، مادر ازدست کودک خود عصبانی شده بود و داشت بر سرش داد می کشید ((ای وای سرم رفت، اگر گریه کنی ، تو را می دهم به آقا گرگه !!)) گرگ با شنیدن این حرف آب از دهانش راه افتاد نزدیک تر رفت . بچه باز هم شروع به جیغ کردن کرد ، گرگ این بار دستهایش را به هم مالیید . گفت : ((امروز بخت با من است بدون زحمت بچه ی تپلی گیرم خواهد آمد .)) نزدیکتر رفت خود را برای خوردن بچه اماده کرد . مادر با دیدن سرو کله گرگ چنان جیغی کشید که در یک لحظه همسایه ها ریختند با وسایلی که در دست داشتند گرگ را زدند ، که نایی برای او باقی نما ند ............ [ شنبه 91/2/16 ] [ 10:36 عصر ] [ wahadmeskini ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |