http://atccee.ParsiBlog.com | ||
حکمت سه کابوی از سر صبح در بیابان تاخته ، از شدت گرما تشنه وگرسنه شده بودند .دوتا از آنها در باره ی اینکه یک گاو درسته بخورند ،حرف می زدند ، یکی از آنها از سومی پرسید : ((ببینم تو گرسنه نیستی ؟ )) نفر سوم شانه اش کمی بالا انداخت و گفت : ((نه !! )) کمی بعد وقتی که به شهر رسیدند ، سه تایی غذای خوش طعمی را سفارش دادند ، نفر سوم حسابی دلی را از عزا در آورد ،دوتای دیگر نگاهش می کردند وبه یاد تند نه گفتن او افتادند .از او پرسیدند (( تو نبودی که می گفتی گرسنه نیستی ؟ )) سومی جواب داد ((چرا بودم ، آن موقع عقل حکم می کرد که گرسنه نباشم ، چون غذایی وجود نداشت !!!!! ))
[ جمعه 91/3/12 ] [ 11:46 صبح ] [ wahadmeskini ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |